لوگوتراپی چیست و چگونه به ما کمک می کند؟

معنادرمانی به روایت ویکتور فرانکل

  • دکتر هانیه زایر رضایی

دکتر فرانکل، روان پزشک، نویسنده و مبدع معنادرمانی است. او گاهی از بیماران خود که از تنش ها و مشکلات کوچک و بزرگ رنج می برند و شکوه می کنند، می پرسد: «چرا خودکشی نمی کنید؟» هر بیماری به شکلی  به این سؤال پاسخ می دهد و فرانکل اغلب از روی همین پاسخ ها خط اصلی روان درمانی خود را می یابد. در زندگی هر کسی، گزینه ای وجود دارد. در زندگی یک نفر عشق وجود دارد که او را به فرزندانش پیوند می دهد. در زندگی دیگری، استعدادی که بتواند آن را به کار گیرد. در زندگی سومی، شاید تنها خاطره هایی که ارزش حفظ کردن دارد. یافتن این رشته های ظریف در زندگی فرو پاشیده، به معنای وجود، مسئولیت، هدف و موضوع مبارزه طلبی است.

داستان پیدایش لوگوتراپی

دکتر فرانکل مدت زیادی در اردگاه کار اجباری اسیر بود. پدر، مادر، برادر و همسرش یا در اردوگاه جان باختند یا به کوره های آدم سوزی سپرده شدند. همه ارزش هایش نادیده گرفته شده بود؛ از گرسنگی، سرما و بی رحمی رنج می برد و هر لحظه در انتظار مرگ بود، اما زنده ماند و معنادرمانی ای که او به جهانیان معرفی کرد، امروزه یکی از پرکاربردترین روش ها در درمان بیماران است و کلینیک های «لوگوتراپی» که امروزه در بسیاری از سرزمین ها با الگوبرداری از پلی کلینیک شناخته شده عصب شناسی او در وین آغاز به کار کرده اند، شهرت جهانی دارند، اما او به راستی چگونه زنده ماند؟ پیام چنین روانکاوی که خودش با چنان شرایط خوفناکی رو به رو بوده، قطعاً خواندنی است.

ریشه پریشانی ها از نظر فرانکل

فرانکل ریشه پریشانی و اختلال را، ناتوانی بیمار در پیدا کردن معنا و مسئولیتی در زندگی خود می داند و برخلاف فروید که بر «ناکامی» در زندگی جنسی تأکید دارد، فرانکل بر «ناکامی» در «معناخواهی» تأکید می کند. البته یکی از ویژگی های دیدگاه فرانکل این است که هرگز فروید را رد نمی کند، بلکه روش خود را بر آن چه او انجام داده، بنا می کند.

در لوگوتراپی سعی بر این است که فرد بتواند معنایی برای رنج بیهوده خود بیابد. هسته مرکزی این است: «اگر زندگی کردن رنج بردن است، برای زندگی ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت.» اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد. هر کس باید معنای زندگی را خودش پیدا کند و مسئولیت آن را بپذیرد. اگر کسی موفق به این کار شود، با وجود همه تحقیرها و رنج ها به زندگی ادامه می دهد. در اردوگاه کار اجباری که فرانکل در آن اسیر بود، هر حادثه ای موجب می شد زندانی کنترل خود را از دست بدهد. همه هدف های عادی زندگی از فرد گرفته می شد. فرانکل به عنوان یک «روان درمانگر» می خواست بفهمد چگونه می توان در بیمار این حس را برانگیخت که به خاطر موردی، مسئول زندگی است، هر چند در بدترین شرایط قرار گرفته باشد!

خاطرات فرانکل

فرانکل دریافته بود کسی که دیگر معنایی در زندگی اش نمی یافت و هدف و مقصودی نداشت، دیگر قادر به ادامه زندگی نبود. در چنین مرحله ای آن که چه فرد واقعاً به آن نیاز داشت، تغییر ریشه ای در نگرش و طرز تفکر به زندگی بود.

مشکل این جا بود که معنای زندگی نزد افراد مختلف و حتی لحظه به لحظه، به شکل متفاوتی بروز می کند و به همین دلیل تعریف معنای زندگی و تجویز یک فرمول، برای همه ممکن نیست و هیچ فرد یا هیچ سرنوشتی را نمی توان با فرد یا سرنوشت دیگری مقایسه کرد. هیچ موقعیتی تکرار نمی شود و به هر موقعیتی باید پاسخ متفاوتی داده شود. واقعیت این بود که در آن اردوگاه افراد واقعاً رنج می کشیدند، مثل خیلی از افرادی که در زندگی رنج و درد حقیقی را تجربه می کنند، پس در چنین شرایطی، کاهش دادن یا سبک کردن رنج ها از راه نادیده گرفتن آنها، یا تصورات واهی و خوش بینی ساختگی، بی فایده است.

این جا بود که معنادرمانی، به عنوان تنها روش مؤثر وارد عمل می شد. فرانکل به طور مثال دو مورد را در خاطراتش ذکر می کند که امکان داشت به خودکشی بینجامند. هر دو زندانی از قصد خودکشی صحبت کرده بودند و هر دو علت خودکشی را همان جمله معمول که «دیگر انتظاری از زندگی ندارند» می گفتند. در هر دو مورد باید به آنها تفهیم می شد که هنوز هم زندگی از آنها انتظار داشت و چیزی در آینده در انتظارشان بود. فرانکل پی برده بود که یکی از این دو زندانی فرزندی داشت که در انتظار او بود، فرزندی که او به حد پرستش دوستش داشت. فرد دوم مرد دانشمندی بود که چند کتاب نوشته بود و باید آنها را به پایان می برد. هیچ کس دیگری نمی توانست جای این دانشمند را پر کند، همان طور که هیچ کس نمی توانست جای آن پدر را برای فرزند پر کند.

پیدا کردن این معنای یکتا و یگانه که هر فرد را از دیگری ممتاز می کند، نقطه عطف لوتوگرافی است، همان مورد که به هستی او معنا می بخشد. مردی که به مسئولیت خود در برابر یک انسان که مشتاقانه در انتظار اوست یا در برابر یک کار ناتمام، آگاه است، هرگز نخواهد توانست دست به خودکشی بزند. در واقع، کسی که «چرای» هستی اش را می داند، توان آن را خواهد داشت که با هر «چگونه ای» کنار بیاید.

اگر پذیرفتن اتفاقات برای افراد خالی از هر معنایی باشد، به راحتی به آدم های منزوی، افسرده و منفعل تبدیل می شوند. اما اگر همین افراد قادر باشند در اوج مشکلات، معنایی برای     رنج ها و دردهایشان پیدا کنند، آنگاه از این رنج و درد صدمه نمی بینند و پذیرش این حالت با افسردگی همراه نمی شود. همه ما در زندگی گرفتار شرایطی می شویم که خود به وجود آورنده آن نبوده ایم، اما قادریم در مقابل این مصایب، خودمان تصمیم بگیریم که تسلیم شویم یا در مقابل آن بایستیم. در واقع، انسان باید در هر لحظه از زندگی اش بداند که زیر سلطه شرایط قرار ندارد، بلکه این شرایط است که مطیع عزم او است.

انسان با خلق معنا ثابت می کند که ارزش و توانایی تحمل رنج هایش را دارد و با این کار شایستگی پیدا می کند که در مقابل سرنوشت زانو نزند و آن را به سمت و سوی درستی هدایت کند.

روش و فنون معنادرمانی

هدف معنادرمانی این است که بیمار را برای کشف معنای منحصر به فرد زندگی اش توانا کند. معنادرمانی حدود اختیارها و آزادی های بیمار را برایش ترسیم می کند. درمانگر معتقد به معنادرمانی می کوشد به مراجعش کمک کند که در زندگی خود هدف و منظوری را جست و جو کند، هدف و منظوری که تنها متناسب او و برای او معنا داشته باشد و به این ترتیب مراجع را متعهد انجام کاری می کند که مسئولیتش را پذیرفته است.

4 فن معنابخش عمده از این قرارند:

  • قصد متناقض: در این جا سعی می شود درمانجو از نشانه ها فاصله بگیرد؛ یعنی بین خودش و علائم فاصله ایجاد کند، بنابراین اگر بیمار از علائم فرار نکند و به استقبال آنها برود، شاهد از بین رفتن علائم روان آزردگی خواهیم بود.
  • بازتاب زدایی: در این فن از درمانجو خواسته می شود به مسائل خود دوباره توجه کند و جنبه های هر چه مثبت تر زندگی خود را مد نظر قرار دهد.
  • تصحیح نگرش ها: این فن بر تغییر مجدد چارچوب نگرش ها از منفی به مثبت تأکید دارد.
  • فنون فراخوانی: 3 فن پیشین وقتی مؤثرتر خواهند بود که درمانگر قدرت مبارزه جویی روح انسان را به کمک می طلبد. درمانگر در این فن قدرت تلقین را مورد استفاده قرار می دهد و به شکل مستقیم از درمانجو می خواهد برای تغییر مثبت شرایط فعلی به خود تکانی بدهد. فن فراخوانی، اغلب داشتن موضع قهرمانانه در برابر رنج بردن را توصیه و اعتماد به شکوه، آزادی، مسئولیت، جهت گزینی معنایی و توان تغییر مثبت را در درمانجو تقویت می کند.

اگر انسان این دستورالعمل را سرمشق رفتار خود قرار دهد که «همواره چنان رفتار کن که گویی بار دومی است که زندگی می کنی و طوری عمل کن که به نظر آوری بار اول که در آن مورد عمل کردی، بسیار اشتباه عمل کرده بودی» احساس مسئولیت شگرفی پیدا خواهد کرد.

        منبع: برگرفته از کتاب «انسان در جست و جوی معنا»

                                                                   اثر ویکتورفرانکل

  • لغت معنادرمانی یا لوتوگرافی به واژه لوگوس باز می گردد. واژه لوگوس به معنای اراده پروردگار یا معنا است. بر این اساس و بنا به گفته ویکتور فراکل، معنادرمانی عبارت است از «درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا». دکتر فرانکل در 26 مارس 1905 میلادی در شهر وین دیده به جهان گشود و پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشگاه شد و در همان شهر در سال 1930 میلادی دانشکده را به پایان رساند، اما در سال 1942 میلادی حوادثی برای او رخ داد که زندگی شخصی و حرفه ای اش را به کلی تحت تأثیر قرار داد. در آن سال، او به دست نازی ها اسیر شد و در حالی که 37 سال داشت سیر و سفری را در دنیای پر از کابوس اردوگاه آغاز کرد، اما با همه رنج و مشقتی که متحمل شد، با معرفتی عمیق از اردوگاه بازگشت. معرفت نسبت به این که انسان ها در هر حال و وضعی در انتخاب اعمال خود مختارند، حتی در تاریک ترین لحظات، همیشه می توان نشانه ای از آزادی معنوی و پاره ای از استقلال خود را حفظ کرد. فرانکل پی برد که انسان ها می توانند هر چیز ارزشمندی را از دست بدهند، مگر یک چیز؛ آزادی انتخاب و شیوه برخورد یا واکنش نسبت به سرنوشت و آزادی برگزیدن راه خود.
Facebook
Twitter
LinkedIn

حتما این مطالب را بخوانید

پیمایش به بالا