مراقب برچسب هایتان باشید!

وقتی به فرزندتان برچسب ناتوان، ترسو یا دست و پا چلفتی می زنید؛ او را به ناتوانی، ترس یا دست و پا چلفتی بودن سوق می دهید

امروزه روان شناسان توصیه می کنند از برچسب های مثبت برای افزایش انگیزه و اعتماد به نفس افراد و ترغیب آنها استفاده شود

  • دکتر هانیه زایررضایی

«تو از پس هیچ کاری برنمی آیی.»، «تو خجالتی هستی.»، «واقعاً که ترسویی.» ،«تا حالا شده بدون خرابکاری کاری رو انجام بدی و به انتها برسونی؟»، «هیچ کاری را نمی توان به تو سپرد.»، «تو واقعاً بی خیالی.» اینها جملاتی هستند که ممکن است بارها و بارها خطاب به فرزند یا همسرتان به کار برده باشید. مثلاً وقتی که در انجام کاری سهل انگاری می کنند، کاری را اشتباه انجام می دهند، وسایلشان را گم می کنند یا به دلیلی هنگام برخوردهای اجتماعی آن طور که انتظار دارید، رفتار نمی کنند. شما این جملات را می گویید زیرا از آن اتفاق ناراحت و عصبانی هستید و می خواهید این احساس را به کودک یا همسرتان بفهمانید، اما آیا می دانید با تکرار دوباره و دوباره این جملات، ناخواسته، احتمال رخ دادن آنچه که از آن ناراحت هستید را افزایش می دهید؟ حواستان هست که وقتی به کودکتان برچسب ناتوان، خجالتی، دست و پا چلفتی و ترسو می زنید، واقعاً او را به سوی ناتوانی، خجالتی و دست و پا چلفتی و ترسو بودن سوق می دهید؟

قدرت برچسب ها

دلیل روان شناسی این موضوع در «قدرت برچسب ها» نهفته که در نظریه ای تحت عنوان «نظریه برچسب زنی» توضیح داده می شود. این نظریه را جامعه شناسان دهه 60 میلادی مطرح کردند و گسترش یافت. مطابق این نظریه، توصیف ها یا طبقه بندی ها، مثل به کار بردن واژگانی که به ترسویی، ناتوانی، یا تشخیص یک اختلال روانی مربوط اند، می توانند دیدگاه شخص را راجع به خود و هویت اجتماعی اش دگرگون کنند. نظریه برچسب زنی توضیح می دهد که چگونه شخصیت و رفتار یک فرد می تواند با آنچه که درباره او می گویند، تحت تأثیر قرار بگیرد زیرا برچسبی که به فرد زده می شود، موجب ایجاد تلقین و باور در او  می شود تا جایی که به طور ناخودآگاه در جهت برآورده کردن این خصلت تلاش می کند. وقتی فردی تحت تأثیر برچسب هایی که به او زده می شود، قرار می گیرد، دیگر مهم نیست که در واقعیت امر، چگونه شخصیتی دارد یا حوادث آینده و سیر تحول شخص قرار است چه هویتی از او بسازد، بلکه مهم برچسبی است که در گذر زمان به او نسبت داده شده و فرد با آن خود را می شناسد و شناخته می شود. به طور کلی، همه ما در زندگی روزمره در مواقعی دچار این اشتباه می شویم و سهواً یا عمداً انسان هایی را به زیر می کشیم یا به عرش  می رسانیم. دیوید روزنهان برای این که نشان بدهد برچسب ها تا چه حد می توانند روی قضاوتی که دیگران درباره ما دارند، جدا از این که ما واقعاً چگونه هستیم، اثر بگذارند، آزمایش جالبی را طراحی کرد.

آزمایش روزنهان

این آزمایش را دیوید روزنهان در سال 1972 در چند بیمارستان روانی ایالات متحده انجام داد و نتایج آن پس از مدتی در سال 1973 در یک مجله علمی- پژوهشی با عنوان «در باب جنون در دارالمجانین» منتشر شد. در این آزمایش 8 تن از همکاران روزنهان (4 روان شناس، یک پزشک متخصص اطفال، یک خانه دار، یک روان پزشک و یک نقاش) که همه از لحاظ روانی طبیعی بودند و مشکل جسمانی و روانی خاصی نداشتند، با تظاهر به این که از لحاظ روانی مشکل دارند، هر کدام به یک بیمارستان روانی در ایالات متحده مراجعه کردند و خواستار پذیرش شدند. آنها در جلسه ارزیابی اولیه که تیم روان پزشکان و روان شناسان بیمارستان انجام دادند، مدعی شدند صداهای مبهم و عجیب و غریبی می شنوند. جالب این که به غیر از تظاهر به شنیدن این صداهای مبهم، سایر اطلاعاتی که از خودشان در اختیار مصاحبه گر قرار دادند همه درست و صادقانه بود. پس از انجام بررسی های اولیه تیم تخصصی بیمارستان، تمامی این 8 نفر پذیرش شدند! بعدها که روزنهان پرونده بالینی این افراد را مطالعه کرد، دریافت در پرونده بالینی 7 نفر از این 8 نفر، اختلال اسکیزوفرنی و در پرونده یکی از آنها اختلال دوقطبی تشخیص داده شده بود! این افراد در تمام طول مدتی که در بیمارستان بودند به جز ادعای شنیدن این صداهای عجیب و غریب، رفتاری کاملاً طبیعی داشتند. نکته بسیار جالبی که روزنهان دریافت، این بود که پس از تشخیص گذاری، اکثر رفتارهای طبیعی این 8 نفر نیز در مدت زمانی که در بیمارستان بودند از سوی تیم تخصصی و کارکنان بیمارستان به عنوان رفتارهای غیرطبیعی تشخیص داده شده بود. مثلاً، اگر در طول روز یادداشت برداری می کردند، کارکنان و تیم تخصصی بیمارستان، آن را نوعی رفتار مشکل دار و مرتبط با اختلال روانی این افراد قلمداد می کردند. نکته جالب تر این که سایر بیماران واقعی بیمارستان، برخلاف تیم تخصصی بیمارستان فکر می کردند این شبه بیمار(همکار روزنهان) محقق و پژوهشگری است که قصد دارد درباره بیماران روانی، تحقیقی انجام دهد، در حالی که کارکنان و تیم تخصصی، حتی بعد از مرخص کردن این افراد از بیمارستان هم تشخیص نداده بودند که این افراد واقعاً بیمار نبودند و تظاهر به بیماری می کردند. فرانک تانن بام سال ها پیش از روزنهان یعنی در سال (1938) در کتاب معروف خود به نام «جرم و اجتماع» چنین مطرح کرده بود که وقتی فردی به عنوان بزهکار دستگیر می شود، این برچسب (بزهکاری)، علاوه بر این که  می تواند تصور شخص را از خودش تغییر دهد، موجب می شود دیگران نیز از آن پس نسبت به آن برچسب (بزهکار بودن) و نه به خودِ آن فرد واکنش نشان دهند.

برچسب ها همیشه هم بد نیستند!

بسیاری از ما با برچسب هایی آسیب زننده در کودکی روبرو بوده ایم و همان طور که گفته شد، طبق یک فرایند روان شناسی، انسان ها به طور ناخودآگاه به برچسب ها و  خصیصه هایی که به آنها نسبت داده می شود، توجه و در جهت برآورده کردن آنها اقدام می کنند. پس چرا از این برچسب ها در جهت مثبت و سازنده استفاده نکنیم؟

امروزه روان شناسان بر این باورند که از راهکار برچسب زدن می توان برای افزایش انگیزه و اعتماد به نفس افراد و ترغیب آنها استفاده کرد. وقتی به همسر یا به فرزندمان می گوییم «تو مهربان ترین فرد فامیل هستی»،«تو حافظه خیلی خیلی خوبی داری»، «تو بالاخره همیشه یه راه حلی پیدا می کنی»، در واقع، با این جملات روی تصویر ذهنی او از خودش تأثیر می گذاریم. البته برای این کار توجه به این نکته الزامی است که برچسب زدن باید در مورد خصوصیاتی باشد که به طور واقعی در طرف مقابل وجود دارد. در غیر این صورت موجب ایجاد حس بی اعتمادی و بالا بردن دیوار دفاعی در طرف مقابل می شود. نکته قابل توجه دیگر این است که این ترفند در مورد گروه های سنی مختلف از سنین پایین کودکی تا سنین بالا تقریباً به یک شکل و اندازه کاربرد دارد، با این تفاوت که در سنین پایین تر ایجاد حس اعتماد به مراتب ساده تر از سنین بالاست. پس بیاییم از این پس از برچسب های مثبت و سازنده به جای برچسب های مخرب استفاده کنیم.

Facebook
Twitter
LinkedIn

حتما این مطالب را بخوانید

پیمایش به بالا