چگونه از تبدیل خشم به خشونت جلوگیری کنیم؟ خشونت خاموش

  • حامد محمدی کنگرانی

روان پزشک،عضو کمیته رسانه و روان درمانی انجمن روان پزشکان ایران

خشم یک حس است و زمانی ایجاد می شودکه حقمان ضایع  شود یا فکر کنیم حقمان ضایع شده؛ یعنی ممکن است واقعاً حقی از ما ضایع نشده باشد و برداشت ما این باشد که این اتفاق افتاده. پس این حس بسیار شایع است و در موقعیت های مختلف در هر فردی ایجاد می شود. ما باید بتوانیم این حس را مثل تمام حس های دیگر مانند غم و … کنترل کنیم تا از آسیبی که می تواند به ما بزند، کاسته شود.

یکی از راه های رایج برای مهار خشم، بیان و ابراز آن است چون فرو خوردن آن می تواند علائم اضطرابی، افسردگی و حتی علائم جسمانی مثل سر درد و بدن درد را در پی داشته باشد. گاهی هم اشخاص با مکانیسم جا به جایی، خشم را به یک موضوع یا فرد دیگری معطوف می کنند. نمود بیرونی خشم خشونت است. گاهی این خشونت معطوف به خود فرد هم می شود و به صورت خودزنی، خودکشی، سرزنش مداوم خود و … بروز پیدا می کند.

اما وقتی درباره خشونت خانگی صحبت می کنیم، معمولاً نمود بیرونی این خشم را روی سایر افراد خانواده می بینیم؛ یعنی ممکن است یکی از اعضای خانواده از موضوعی یا کسی بیرون از خانه رنجیده و عصبانی باشد و به جای عکس العمل به همان فرد، خشونت خود را معطوف به همسر و فرزند کند.

افراد مختلف، بر اساس ویژگی های شخصیتی، شدت خشم و این که از چه کسی خشمگین هستند، چه قدر از این خشم نسبت به آن فرد آگاهی دارند و چه قدر توانایی ابراز خشم دارند، معمولاً واکنش های مختلفی نشان می دهند. شایع ترین واکنش معمولاً بر اساس مکانیسم «بیرون ریزی» انجام می شود؛ یعنی فرد بلافاصله بعد از خشمگین شدن، واکنش نشان        می دهد؛ مثلاً فریاد می کشد، ناسزا می گوید، در را به هم می کوبد، ظرفی را می شکند یا حتی برخورد فیزیکی با طرف مقابل پیدا می کند. این ها نمونه های واضح بروز خشم هستند که در زندگی روزانه بارها شاهد آن بوده ایم و بیشتر از کسانی سر می زند که مکانیسم کنترل خشم ضعیفی دارند یا شدت خشمشان بسیار زیاد است و نمودهای بیرونی بیشتری دارد.

امان از خشم فرو خورده!

همیشه خشم ها به راحتی ابراز نمی شوند. اصلاً گاهی فرد از خشم خود آگاهی ندارد یا       نمی تواند خشم خود را ابراز کند چون مثلاً از طرف مقابل می ترسد، احساس ضعیف بودن    می کند و … چنین خشم هایی مخصوصاً در روابط خانوادگی که رابطه هایی نزدیک و عاطفی است، به شکل های مختلف خود را نشان می دهد.

یکی از انواع خشونت های خانگی «سکوت» است. مراجعه کنندگان متعددی داشته ام که می گویند در صورت ناراحتی، به طرف مقابل چیزی نمی گویند و وقتی می پرسیم چرا؟ جواب می دهند اگر حرفی بزنم کار به دعوا و مرافعه می کشد بنابر این ترجیح می دهم، موقع عصبانیت چیزی نگویم.

غافل از این که این سکوت، یک نوع خشونت خانگی است که متأسفانه افراد معمولاً تحصیلکرده بیشتر مرتکب آن می شوند چون فکر می کنند بروز خشونت عینی به صورت ناسزاگویی، پرخاشگری و تخریب اموال، کار درستی نیست و ترجیح می دهند سکوت کنند. نوع دیگر خشونت خانگی، پرخاشگری منفعلانه است. این پرخاشگری معمولاً به صورت کوتاهی در انجام کارها و وظایف و سنگ انداختن در مسیر طرف مقابل خود را نشان       می دهد. مثلاً فرد به همسرش می گوید: «برویم خانه مادرم». زن نمی خواهد به این مهمانی برود و از این تصمیم مرد عصبانی است ولی چون نمی تواند مخالفتش را ابراز کند یا اصلاً نمی داند عصبانی است، آماده شدن را به تعویق می اندازد و آن قدر تأخیر و این دست، آن دست    می کند تا به هر حال برنامه رفتن به مهمانی به هم بخورد در حالی که شاید بهتر باشد خانم بگوید: «من نمی خواهم خانه مادرت بیایم.»

متأسفانه این نوع پرخاشگری بین نسل جوان و تحصیلکرده رواج زیادی دارد و روز به روز بیشتر هم می شود. علت این است که فکر می کنند این کار بهتر از بروز خشم و بالغانه تر است، غافل از این که چنین رفتاری شرایط را بسیار پیچیده تر می کند چون هیچ کدام از طرفین متوجه نمی شوند که در معرض خشم یا در حال ارتکاب یک نوع خشونت خانگی هستند.

بهترین راهکار، گفت و گوست

بهترین راهکار برای ابراز دلخوری و خشم، صحبت درباره موضوعی است که ما را عصبانی و ناراحت می کند اما متأسفانه این روزها در خانواده ها کمتر از این راه حل استفاده می شود و به جای آن ، سکوت، کم محلی و پرخاشگری منفعلانه، به تعویق انداختن اجابت خواسته های همسر، خروج از رابطه، غرق شدن در کار، برقراری روابط خارج از روابط زناشویی، کاهش میل جنسی و نادیده گرفتن نیاز جنسی همسر و … دیده می شود که بسیار پیچیده تر و   درونی تر از رفتارهایی مثل کتک زدن، تخریب و فحاشی است و درکش برای طرف مقابل سخت تر خواهد بود.

در موارد زیادی ما روان پزشکان باید بارها و بارها با افراد صحبت کنیم تا بالاخره به این نتیجه برسند که اصلاً خشمی وجود دارد یا نه و گاهی اصلاً نمی پذیرند که خشمگین هستند. متأسفانه اگر نتوانند خشم خود را بپذیرند و ابراز کنند، رابطه شان روز به روز سردتر و بار عاطفی آن کمتر می شود، بدون این که بدانند علت این اتفاق های ناخوشایند، خشم است.

زن و شوهرها باید بدانند یکی از عواملی که باعث گسترش، تثبیت و پیشرفت یک رابطه    می شود، آگاهی نسبت به حس هایی است که دارند؛ از غم و اضطراب گرفته تا عصبانیت اما متأسفانه چون فکر می کنند بالغانه شدن رابطه به معنی این است که در آن پرخاشگری و درگیری وجود نداشته باشد، راهکارهایی را برمی گزینند که بدون این که متوجه باشند، تیشه به ریشه روابطشان می زند و متأسفانه باعث بهتر شدن رابطه کلامی نمی شود.

استفاده از اهرم قدرت برای ابراز خشم و عصبانیت

یکی دیگر از انواع خشونت خانگی، استفاده یکی از اعضای خانواده از اهرم های قدرتی است که در دست دارد. اهرم های قدرت در فرهنگ ها متفاوت اند. معمولاً در جامعه سنتی ما، رابطه زناشویی اهرم قدرتی برای خانم ها محسوب می شود بنابراین بعضی خانم ها با محروم کردن همسر از برقراری رابطه، خشم خود را نشان می دهند. این اتفاق در حالی می افتد که خیلی وقت ها خانم از خشم خود اطلاعی ندارد یا شوهر که در ساختارهای سنتی تر، قدرت مالی دارد، سعی می کند با محرومیت مادی، سلب اجازه برای رفتن به سر کار، خانه مادر و … خشم خود را نشان دهد.

در چنین مواردی باید به دنبال این باشیم که خشم از کجا نشأت می گیرد. در بسیاری از موارد وقتی خانم شکایت می کند همسرش از نظر مالی تأمینش نمی کند یا اجازه بیرون رفتن به او نمی دهد، بررسی های بیشتر نشان می دهد اصلاً مشکل فرد، این مسائل نیست و خشم خود را از مسئله ای دیگر، به جای صحبت کردن درباره آن، به این صورت ابراز می کند.

به جای سکوت، صحبت کنیم

متأسفانه تأثیر چنین ابراز خشم هایی که باعث می شود طرف مقابل متوجه مشکل اصلی نشود، این است که احساس می کند حقش ضایع شده و احساس خشم در وجودش ایجاد و تقویت می شود و اگر او هم بلد نباشد چگونه خشمش را بیان کند، رابطه تخریب خواهد شد. این همان چیزی است که مردم به آن «لجبازی» می گویند و عملاً تشدید خشم در کسی است که متوجه نمی شود چرا دارد آسیب می بیند یا تنبیه می شود. حتی بزرگ ترین نکته در تربیت فرزند، این است که بچه باید بداند چرا تنبیه می شود و مادرش عصبانی است. در رابطه زن و شوهر هم باید همین گونه باشد.

ندانستن علت روش های تنبیهی و رفتار طرف مقابل باعث خشم می شود و طبق یکی از تئوری های شناختی، «خشم معطوف به خود» نتیجه اش افسردگی است. وقتی فردی نتواند خشم خود را بیان کند یا نداند اصلاً چرا این اتفاق ها می افتد و نتواند جریان ها را به مسیر درست هدایت کند، نهایتاً تمام آثار منفی را به سمت خود برمی گرداند. مراجعان زیادی دارم که می گویند من هر چه تلاش کردم بفهمم چرا همسرم چنین برخوردهایی دارد، متوجه نشدم و این موضوع باعث شد کم کم افسرده شوم. بعد که این مسئله را برسی می کنیم، به خشم طولانی مدت همسر در این رابطه یا اصلاً از جای دیگری، پی می بریم.

انواع شخصیت و ابراز خشم

معمولاً افرادی که شخصیت هیجانی یا شخصیت ضداجتماعی، مرزی و خودشیفته دارند، خشم خود را بهتر و با پرخاشگری و فریاد کشیدن بیان می کنند اما افراد با شخصیت وابسته، از ترس این که نکند طرف مقابل را از دست بدهند، خشم خود را درون می ریزند. آنها روز به روز افسرده تر می شوند و به طرف مقابل قدرت می دهند که به اوضاع مسلط تر باشد و به رویه خود ادامه دهد.

یکی از ویژگی اشخاص با شخصیت وسواسی _ اجباری، این است که نمی خواهند دیگران را ناراحت کنند و از خود برنجانند بنابراین خشم خود را بروز نمی دهند و فکر می کنند طرف مقابل باید خودش متوجه شود چرا عصبانی هستند. دقیقاً یکی از بزرگ ترین انحراف های شناختی بین زن و شوهر، همین است که فکر می کنند نباید همه چیز را به زبان بیاورند و همسرشان باید بفهمد چرا عصبانی هستند. آنها معتقدند عشق واقعی این است که طرف مقابل آن قدر آنها را بشناسد که بداند چرا ناراحت یا عصبانی هستند.

این انحراف شناختی در خیلی از افراد دیده می شود. شخصیت های وابسته و مخصوصاً شخصیت های وسواسی _ اجباری بین جوانان تحصیلکرده زیاد است و بالغانه بودن رفتار را به این نسبت می دهند که نباید کسی را از خود برنجانند و برای توجیه، پای اعتقاداتی مثل حفظ حقوق زن، کوتاه آمدن و گذشت و … را وسط می کشند در حالی که این برداشت ها اشتباه است. گاهی هم افراد می دانند اگر فریاد بزنند یا خشونت فیزیکی داشته باشند، کار به دادگاه و کلانتری و … کشیده می شود، بنابراین خشم را از مسیر اشتباه دیگری پیش می برند.

پرخاشگری منفعلانه رایج شده است

این روزها در مطب و کلینیک، با پرخاشگری منفعلانه بسیار مواجه می شویم و با افرادی رو به رو هستیم که از اهمال کاری، سنگ اندازی و دیگر رفتارهای این چنینی همسرشان شکایت دارند. یا از همسری که می گوید اصلاً با کار کردن تو مخالفتی ندارم ولی هزار اما و اگر       می آورد و برای هر کاری، نه می آورد آن دلیل و برهان دارد.

حواسمان باشد که چنین رفتارهایی رابطه را بسیار موذیانه و مخفیانه از بین می برد و بعد از گذشت سال ها، طرفین متوجه می شود موریانه ای که از وجود آن خبر نداشته اند،       پایه های رابطه شان را جویده و متأسفانه این آگاهی زمانی اتفاق می افتد که صمیمیت و رابطه خوبشان از بین رفته است.

 

اگر در معرض خشونت خاموش هستید، بخوانید

اگر زن و شوهر نمی توانند با هم صحبت کنند یا هر چه حرف می زنند به جایی نمی رسند، باید بدانند مسئله ای وجود دارد که مقابله با آن و حتی درکش از عهده شان خارج است پس باید از متخصص کمک بگبرند.

این خشم، می تواند ناشی از بی کفایتی، ناامیدی، فشارهای کاری و درسی، ناامیدی از آینده و مسائل اجتماعی باشد و زن و شوهر متوجه آن نمی شوند و هر چه برای بهبود رابطه و زندگی مشترک تلاش می کنند، به نتیجه نمی رسند. اگر می بینید در زندگی تان فریاد و    کتک کاری نیست اما نمی توانید با هم صحبت و مشکلی را حل کنید، باید حتماً به روان پزشک مراجعه کنید.

این که حس می کنید عصبانی نیستید، به این معنی نیست که خشونت خانگی وجود ندارد. زن و شوهری که می گویند ما اصلاً دعوا نداریم، ما را بیشتر نگران می کنند چون احتمالاً خشمی نهانی وجود دارد که مخرب است. مگر می شود بحث نکرد و اختلاف نظر نداشت؟

اگر این همسران بیشتر دقت کنند، متوجه می شوند ظاهر همه چیز خوب است اما چیزی به عنوان لذت و آرامش در زندگی شان وجود ندارد. به جرأت می توانم بگویم بیش از نیمی از زن و شوهرهای جوانی که به من مراجعه می کنند و حدود 4_3 سال از ازداوجشان می گذرد، دچار همین خشمی هستند که زیاد در رابطه شان وجود داشته و متوجهش نشده اند یا در جای دیگری بوده و وارد زندگی شان شده و بعد از مدتی متوجه شده اند چیزی در رابطه شان درست نیست و چون متوجه مشکل نشده اند، مراجعه می کنند.

حواسمان باشد، لزوماً رابطه ای که دیگران از بیرون می بینند و تأیید می کنند و در آن هیچ فریاد و ناسزایی نیست، صمیمی و عاطفی نیست پس به دنبال نجات زندگی مان باشیم.

بهترین راهکار برای ابراز دلخوری و خشم، صحبت درباره موضوعی است که ما را عصبانی و ناراحت می کند. این روزها در خانواده ها کمتر از این راه حل استفاده می شود و به جای آن، سکوت، کم محلی و پرخاشگری منفعلانه، به تعویق انداختن اجابت خواسته های همسر، خروج از رابطه، غرق شدن در کار، برقراری روابط خارج از روابط زناشویی، کاهش میل جنسی و نادیده گرفتن نیاز جنسی همسر و … دیده می شود.       

 

Facebook
Twitter
LinkedIn

حتما این مطالب را بخوانید

پیمایش به بالا