تو سزاوار همه ی عشقی ، ای معلم

 

تو سزاوار همه ی عشقی ، ای معلم

گذر زمان آدم ها را پخته می کنه، کودکی با بازی هاش مشخص می شه و نوجوونی با شیطنتاش. تا آدم به جوونی برسه درس های زیادی را یاد گرفته. در این بین نقش معلم در همه دوره های زندگی نقشی بسیار پررنگه که گاهی می تونه زندگی بسازه یا خدای نکرده زندگی را ویرون کنه.

جایی می خوندم اولین عشق هر کودکی مادرشه و دومین عشقش معلمش. فکر می کنم کمتر کسی رو بشه پیدا کرد که اسم و یادی از معلم کلاس اولش تو ذهنش نداشته باشه. من قیافه معلم کلاس اولم را نمی تونم به خاطر بیارم. اما اسمش و رفتارش تو ذهنم نقش بسته. خانم اردویی که امیدوارم سلامت باشه یا اگه دیگه تواین کره خاکی نیست و سفر آسمونیش رو شروع کرده روحش شاد باشه.

یادم می آد هم به خاطر اسمش و هم به خاطر رفتارش بچه ها دوستش داشتن. بچه هایی که تمایلی به اومدن به مدرسه نداشتن و خونه موندن رو ترجیح می دادن. اونها اینو از ماماناشون می شنیدن که خانوم اردویی بیشتر از همه کلاس ها بچه هاشو اردو می بره و به کلاسش خیلی خوش می گذره. اما من از بابت دیگه ای اونو خیلی دوست داشتم، اون در مدرسه یک مامان تمام عیار بود، اون روزا به ما تغذیه رایگان می دادند ( امیدورم نخواین سن منو حدس بزنین، اما ملالی نیست….) یادم نمی ره وقتی کاسه لوبیا از دستم زمین افتاد و با نگرنی نگاهش کردم، اون جلو اومد و گفت من هنوز از لوبیامو نخوردم، بیا با هم تقسیمش کنیم. همین رفتار ساده اون به ما فهموند که به جای پیدا کردن مقصر در مشکلات، بدنبال راه حل باشیم.

اون روزا بچه های کلاس اول خیلی از مهارت ها را نداشتن ودوری از مادر براشون بسیار سخت ودرد آور بود. یادم می آد وقتی با حرف “م” و “الف” کلمه ماما را به ما یاد داد، بغض فروخورده یکی از بچه ها ترکید و های های گریه را سر داد. خانم معلم اومد کنارش و پرسید چی شده؟ دختر قشنگم چرا گریه می کنی؟

اون با معصومیتی کودکانه گفت” دلم می خواست الان توی  خونه بودم و کنار مامانم می نشستم.  بچه ها شروع به خندیدن و مسخره کردن اون کردند. خانم معلم گفت “بچه ها بیایید با هم بخندیم؛ نه به هم” . این جمله در ذهن من نقش بست. او براحتی یکی از اصول مهم ارتباط یعنی همدلی کردن را به ما آموخت. اصلی که سال ها بعد در روانپزشکی با جزئیاتش آشنا شدم.

دنیا مثل یک مسافرخونه می مونه، مهم نیست که چقدر در اون هستیم بلکه مهم اینه که چی از خودمون به یادگار می گذاریم. خوش به حال معلمای عزیز که انسان هایی شاد و با نشاط تربیت می کنن که هدفشون کمک به آدماست و خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران می بینن.

می گن روزگار بزرگ ترین معلم آدماست، معلمی که اول امتحان می گیره و بعد درس می ده. چه زیبا سروده است پروین اعتصامی:

همه کار ایام، درس است و پند

دریغا که شاگرد هشیار نیست

ترا بار تقدیر باید کشید

کسی را رهائی از این بار نیست

بدشواری ار دل شکیبا کنی

ببینی که سهل است و دشوار نیست

از امروز اندوه فردا مخور

نهان است فردا، پدیدار نیست

هزاران ورق کرده گیتی سیاه

شکایت همین چند طومار نیست

 

ره زندگان است، عیبش مکن

گر این راه، همواره هموار نیست

پی کارهائی که گوید برو

ترا با فلک، دست پیکار نیست

بجائیکه بار است بر پشت مور

برای تو، این بار، بسیار نیست

نشاید که بیکار مانیم ما

چو یک قطره و ذره بیکار نیست

 

 

Facebook
Twitter
LinkedIn

حتما این مطالب را بخوانید

پیمایش به بالا