تظاهرات و واکنش های سوگ در کودکان:

دکتر فریبا عربگل. فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان

 

کودکان ممکن است سوگ کمی را در زمان مرگ نشان دهند و اثرات کامل فقدان را بعداً تجربه کنند.

آنها ممکن است منزوی شوند و یا ممکن است خود را در گیر فعالیت هایی بکنند. این بدان معناست که اگر کودک را در زمان هایی درگیر فعالیت یا بازی می بینیم دلیل بر این نیست که او سوگوار نیست.

بی تفاوتی، خشم یا بدرفتاری ممکن است بیشتر از غمگینی در آنها دیده شود.

رفتار کودکان ممکن است ناپایدار، متغیر و غیرقابل پیش بینی باشد.

احساسات شدیدی چون خشم و ترس از ترک شدن یا مردن ممکن است خود را در رفتار کودکان نشان دهند. هر چند که به نظر می رسد کودکان واکنش های سوگ را به طور گهگاهی و کوتاه مدت نشان می دهند، اما در واقع سوگ یک کودک اغلب بیشتر از یک بزرگسال طول می کشد.

بچه ها در مورد فقدان رخ داده مکرراً فکر می کنند به خصوص در زمان ها و لحظات مهم زندگیشان مثل زمان ورود به دانشگاه، فارغ التحصیل شدن، ازدواج و تولد فرزند.

حتی کودکان بزرگتر وقتی یکی از والدین آنها می میرد به طور مکرر احساس طردشدگی و ترک شدن دارند و ممکن است نسبت به والد بازمانده یا مرده احساس خشم داشته باشند چرا که فکر می کنند آنها ترکشان کرده اند.

کودک ممکن است نسبت به بدرفتاری های قبلی خود، نسبت به آنچه گفته یا آرزو کرده است احساس مسئولیت و گناه داشته باشد )مثلاً اگر زمانی آرزوی مرگ او را کرده است حالا احساس گناه و یا مسئولیت دارد(.

بچه های کوچک تر ممکن است مشکلاتی در خواب، خوراک، کنترل ادرار و مدفوع و یا تکلم خود نشان دهند. مثل از دست دادن کنترل ادرار یا مدفوع، برگشت به تکلم کودکانه، بدخوابی، تقاضای خوابیدن نزد پدر یا مادر و….

کودکان ممکن است احساسات شدید غمگینی، ترس و اضطراب را نیز تجربه کنند اما این احساسات مداوم نیستند.

کودکان سنین مدرسه ممکن است دچار حالت ترس، انزوا، گوشه گیری شوند. عملکرد تحصیلی و ارتباط با همسالان نیز اغلب تحت تأثیر قرار می گیرد. در نوجوانان ممکن است مشکلات رفتاری، شکایات جسمی و تغییرات نامنظم و غیر قابل پیش بینی خلق را

ببینیم.

اختلالات رفتاری و افسردگی در تمام سنین شایع هستند. میزان حملات افسردگی در کودکان و نوجوانان سوگوار مثل بزرگسالان سوگوار بالاست.

سوگ کودکان تحت تاثیر عوامل مختلفی است:

سن کودک، شخصیت او، مرحله تکاملی او، تجربیات قبلیش با مرگ ، نوع ارتباط او با شخص مرده، محیط اطراف کودک، علت مرگ، توانایی اعضای خانواده برای ارتباط با یکدیگر و تداوم آنها به عنوان یک خانواده پس از مرگ، سیستم مراقبتی و حمایتی کودک پس از مرگ عزیز از دست رفته، فرصتی که به کودک برای مشارکت احساسات و خاطراتش داده می شود، نوع ارتباط

او با سایر بزرگسالان، توانایی والدین و افراد بازمانده پیرامون کودک برای مدارا با استرس از جمله عواملی هستند که روی سوگ کودک اثر می گذارند.

درک کودکان و نوجوانان از مرگ:

درک کودکان از مرگ به عواملی بستگی دارد: از جمله سن و سطح شناختی آنها، اسطوره ها و نگرش های رایجی که پیرامون آنها در مورد مرگ وجود دارد.

الف-درک و فهم مرگ در سنین مختلف

  1. سن صفر تا 2 ساله

شیرخواران و کودکان نوپا نیز قادر هستند به مرگ دیگری واکنش نشان دهند حتی اگر آنها از چیزی که رخ داده خیلی نفهمیده باشند. چرا که نشان داده شده است که بچه ها نسبت به افسردگی مادر با تغییر الگوی خوردن و تاخیر رشد و نمو پاسخ می دهند پس تعجب آور نیست که آنها پاسخ های مشابهی را به جو عاطفی خانه پس از یک بیمار جدی یا مرگ یکی از اعضای خانواده ، نشان بدهند. اما وقتی مفهوم بقای شئ رخ می دهد،آنها قادرند دوام فقدان را درک کنند.

از آنجا که بچه های کوچک توانایی کلامی کردن احساس و افکارشان را ندارند و نمی توانند احساس و هیجان خود را به ما بگویند ممکن است فکر کنیم آنها برخی از احساسات را تجربه نمی کنند ولی واقعیت این است که ما می توانیم از رفتار آنها، خوراک و خواب و نحوه ارتباط آنها با اطرافیان پی به احساسات آنها ببریم.

طبق نظریه ژان پیاژه در مرحله حسی  حرکتی تا زمانی که چیزی در حوزه بینایی کودک اتفاق می افتد، وجود خارجی دارد و وقتی از حوزه بینایی وی خارج شد دیگر نیست خواهد شد. به تدریج که کودک وارد نیمه دوم سال دوم می شود مفهوم بقای شیء رخ می دهد؛ یعنی داشتن یک تصویر ذهنی از یک شیء زمانی که آن شیء حضور ندارد و دیده نمی شود. پس در این زمان مادر از نظر ذهنی برای کودک وجود دارد حتی اگر دیده نشود. وقتی کودک به این مرحله از رشد می رسد نبود مادر برای وی قابل تشخیص است و در او واکنش هایی را ایجاد می کند.

جان بالبی فرایند داغدیدگی را در کودکان مطالعه کرده است. طبق نظر او فرآیند داغدیدگی ازنظر داشتن سه مرحله زیر شبیه فرایند جدایی است و بچه ها مراحلی قابل پیش بینی از واکنش های رفتاری و هیجانی را نسبت به فقدان از خود بروز می دهند:

  • اعتراض: کودک شدیداً آرزومند رسیدن به مادر یا مراقبی است که از دست رفته است، او به وضعیت موجود معترض است، گریه می کند و خواستار برگشت مادر است، به روش های مختلفی متوسل می شود تا دوباره به مادر محلق شود.
  • نومیدی: کودک امید بازگشت را از دست می دهد، به طور متناوب گریه میکند و دچار انزوا، درماندگی و بی حالی می شود.
  • گسستگی: کودک از نظر هیجانی از مادر جدا شده است، به تدریج علاقه از دست رفته را بازمی یابد و دنبال کسی می گردد که جای مادر یا مراقب او را پر کند.
  1. سن2تا7 سالگی

طبق نظر پیاژه در مرحله پیش عملیاتی کودک تفکر جاندارپندارانه دارد. یعنی باور دارد که هرشیء حتی یک شیء بیجان، زنده است. کودک در این مرحله فکر می کند مرگ یک پدیده گذرا، موقتی و قابل برگشت است. چیزی شبه خواب یا مسافرت، فکر می کند برخی از عملکردهای انسان مثل تفکر یا احساس پس از مرگ ادامه می یابد.

به خاطر وجود تفکر جادویی  در این دوره، ممکن است کودک فکر کند که تفکر و اعمال او باعث مرگ عزیزش شده و او مسئول این مرگ است. چرا که در تفکرجادویی شخص بین دو واقعه ای که همزمان رخ داده اند رابطه علت و معلولی برقرار می کند، مثلاً

اگر کودک طی مشاجره ای به خواهرش گفته باشد که اصلاً او را دوست ندارد و آرزو دارد که او بمیرد و تصادفا نیز چنین اتفاقی رخ دهد؛ کودک فکر می کند آروزی او باعث مرگ خواهرش شده است. بدیهی است در چنین شرایطی کودک احساس گناه و یا ترس از کیفر و مجازات پیدا کند.

شیرخواران ، نوپاها و کودکان کوچکتر معمولآ مرگ را معادل ناپدید شدن وجدایی می دانند. با وجود این وقتی آنها با وقایع تروما تیک مثل مرگ یکی از والدین یا سایر اعضای خانواده مواجه می شوند، بعضی از بچه های 3 ساله و یا حتی کوچکتر می توانند شروع به درک برخی از مفاهیم مرگ کنند.

  1. سنین دبستان

از سنین قبل از مدرسه تا اوایل کودکی بچه ها به روشن تر شدن مفاهیم مرگ ادامه می دهند اما آنها هنوز گیج و مغشوش هستندو مستعد سوء تعبیر و اشتباه در درک مفهوم مرگ هستند. کودک می پذیرد که با مرگ تمام عملکردهای بدن انسان متوقف می شود، می تواند اعتقاداتی را که در مورد زندگی پس از مرگ وجود دارد تا حدی درک کند و تخمین درستی از طول زندگی افراد داشته باشد. هنوز در این مرحله سنی کودک ممکن است فکرکند افراد خیلی پیر و خیلی ناتوان و آنهایی که قادر به حرکت نیستند می میرند.

  1. سنین نوجوانی:

گرچه نوجوانان مرگ را به عنوان یک فرایند طبیعی می پذیرند ولی آن را خیلی دور می بینند؛ انکار مرگ در نوجوانان جدی است، آنها نمی پذیرند که به راحتی ممکن است هر واقعه یا تصادفی منجر به مرگ شود. به همین دلیل رفتارهای پرخطر در نوجوان بیشتر مشاهده می شود.

 

 

Facebook
Twitter
LinkedIn

حتما این مطالب را بخوانید

پیمایش به بالا